طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی؛ «سلامت روان به عنوان شکلی از وضعیت زیستِ سالم تعریف شده که در چهارچوب آن، افراد بتوانند توانایی بالقوه خود را محقق کنند؛ با فشارها و استرسهای عادی زندگی روزمره کنار بیایند، بتواند مثمر ثمر و مفید باشند و به سایر افراد جامعه کمک کنند.»
از دید رواندرمانگر و روانپزشک، سلامت روان شامل بهزیستی عاطفی، روانی و اجتماعی ما است. این شکل از سلامت بر نحوۀ تفکر، احساس و عملکرد ما تأثیر میگذارد و به تعیین چگونگی برخورد با استرس، ارتباط با دیگران و تصمیمگیری کمک میکند. سلامت روان شامل توانایی فردی برای لذت بردن از زندگی، توانایی تعامل سالم و مفید با افراد خانواده، دوستان و همکاران و همچنین ایجاد تعادل روانی برای فرد در بین موجهای سهمگین مشکلات زندگی روزمره و اضطرابهای زندگی است.
با توجه به نکات گفته شده، ما چقدر به درون خود مراجعه کنیم تا ببینیم آیا ذهن و روان سالمی داریم؟ چقدر برای داشتن آرامش روانی به خودمان کمک میکنیم یا از دیگران، از جمله متخصصان امر رواندرمانی و روانپزشکی راهنمایی میگیریم؟
با توجه به آخرین آمار وزارت بهداشت نزدیک به 40 درصد ما ایرانیها با اضطراب و استرس روزانه دست به گریبانیم و بین 30 تا 40 درصد جمعیت کشور ما درگیر انواع اختلالات روانی، افسردگی، اضطراب، وسواس و استرس هستند و مراجعه به رواندرمانگر و روانپزشک برای این جمعیت امری ضروری و حیاتی است.
اگر چنین آماری مرتبط با بیماریهای مانند دیابت و یا فشار خون بود، زنگ خطرها بلافاصله به صدا درمیآمد و شهروندان هم به آن واکنش نشان میدادند؛ اما متأسفانه در دنیای پر سرعت و پر هیاهوی امروز ایران ما، توجه به سلامت روان به عنوان اساس زندگی فراموش شده و مراجعه به روانپزشک، رواندرمانگر، روانکاو، روانشناس و مشاور بحثی حاشیهای و گاهی لوکس تلقی میشود. از سوی دیگر فرهنگ نادرست برچسب زدن به مراجعان به کلینیکهای روانپزشکی و یا روانپزشک و رواندرمانگر در جامعۀ امروز ما وجود دارد. جامعه به فردی برای درمان بیماری قلبی و یا کلیوی خود به پزشک متخصص مراجعه کرده واکنش منفی نشان نمیدهد؛ اما فرد مراجع به مشاور، روانپزشک، رواندرمانگر و یا روانشناس همواره باید نگرانی مواجهه با نگرش منفی جامعه را نیز داشته باشد! گویا انتظار جامعه از همۀ شهروندان و مردم این است که خودبهخود و به صورت اتوماتیک، بدون آموزش صحیح و درست در کشورمان، راهحل مواجهه با مشکلات روزمره از جمله انواع افسردگیها و استرسها را بداند و شکل صحیح تعامل با همسر، کودک و یا سایر افراد جامعه را بلد باشد و در طی مسیر زندگی هیچگاه از هیچ متخصص روانپزشکی کمک نگیرد! در نظر داشته باشیم که فرد مراجع به روانپزشک و رواندرمانگر همواره یک قدم جلوتر از سایر افراد جامعه حضور دارد، چراکه مشکل را در خود پیدا کرده و ضمن شجاعت پذیرش مشکل، در پی درمان و حل ریشهای مشکلات خود برآمده است. این در حالی است که به گفتۀ اکثر پزشکان ریشۀ هشتاد درصد بیماریهای جسمی ناشی از بیماریهای عصبی و روانی و به بیان دیگر روانتنی است و سازمان بهداشت جهانی نیز در آخرین گزارشهای خود تأکید کرده که افسردگی و اضطراب بیماری اصلی انسان قرن حاضر است و لزوم اجماع جهانی برای مقابله با این نوع بیماری ضروری است.
از یاد نبریم که ذهن کارآمد و در عین حال آرام، پایه و اساس زیست سالم است و یکی از شروط اصلی رسیدن به این سطح از سلامت ذهنی، ابتدا آموزش و بعد تمرین نکاتی است که روانپزشک و رواندرمانگر به ما آموزش میدهد.
ما «احتیاج» داریم مهارتهای لازم برای برخورد با شرایط مختلف را یاد بگیریم و باید برای خودشناسی و در مرحلۀ بعد، تعامل با محیط و دیگران، آموزش ببینیم. از آن جایی که همۀ ما این مهارتها را بلد نیستیم و تجربۀ جمعی و خانوادگی یکسانی نداریم، آموزشهای جامع و کاملی هم از طریق مدرسه و دانشگاه در ایران به ما داده نشده پس مراجعه به روانپزشک، رواندرمانگر و روانشناس در دسترسترین راه ما برای رسیدن به زیست سالم است.